جدول جو
جدول جو

معنی علوی یمنی - جستجوی لغت در جدول جو

علوی یمنی
(عَ لَ یِ یَ مَ)
عمر بن علی بن ابی بکر علوی یمنی حنفی، مکنی به ابوالخطاب. فقیه و ادیب و شاعر بود که در سال 664 هجری قمری متولد شد و در حدود 703 در زبید درگذشت. او راست: 1- منتخب الفنون، درهفت مجلد. 2- نزهه الحضار و انس النظار، در ادب. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 299 از العقود اللؤلؤیه ج 1 ص 356 و کشف الظنون ص 1848 و هدیه العارفین ج 1 ص 788)
حسن بن محمد بن احمد بن یحیی یمنی زیدی. ازتاریخ نویسان بود که در سال 670 هجری قمری وفات کرد. او راست: انوار الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین. (از معجم المؤلفین ج 3 ص 275 از ایضاح المکنون ج 1 ص 147)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ لَ یِیَ)
یحیی بن قاسم بن عمر بن علوی حسنی یمانی صنعانی، ملقب به عزالدین. نحوی و مفسر است که در سال 680 هجری قمری متولد شد. وی به بغداد و شام و خراسان سفر کرد و در سال 750 درگذشت. او راست: 1- تحفه الاشراف فی کشف غوامض الکشاف، درتفسیر. 2- دررالاصداف فی حل عقد الکشاف. 3- شرح لباب تاج الدین اسفرایینی، در نحو. و نیز او را اشعاری است. (از معجم المؤلفین ج 13 ص 219 از بغیه الوغاه سیوطی ص 414 و البدر الطالع شوکانی ج 2 ص 340 و کشف الظنون و فهرست الخدیویه ج 1 ص 137 و نور عثمانیه کتبخانه ص 33و هدیه العارفین ج 2 ص 527 و الاعلام زرکلی ج 9 ص 204)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ یِ یَ)
عبدالرحمان بن محمد بن یوسف بن عمر بن علی بن ابی بکر علوی زبیدی یمانی حنفی، ملقب به وجیه الدین. رجوع به علوی زبیدی شود
عبدالرحمان بن ابراهیم بن اسماعیل بن عبدالله بن عبدالرحمان بن محمد بن یوسف علوی یمانی زبیدی. رجوع به علوی زبیدی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ یَ مَ)
ابن سلیمان یمنی. از علمای شیعۀ اسماعیلیه در یمن. او راست: لب المعانی المحجوبه التی هی من فضل اهل الفضل موهوبه، که در سال 1286 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. (از الاعلام زرکلی)
ابن احمد بن مکابر شظبی یمنی. متوفی در صنعاء در ربیعالاّخر سال 907 یا 909 هجری قمری او راست: شرح بر عمده. (از معجم المؤلفین)
ابن احمد بن اسعد بن ابی بکر بن محمد بن عمر بن ابی الفتوح بن علی بن ابی الفتوح بن علی بن صبح اصبحی یمنی. ملقب به ضیأالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی اصبحی شود
ابن محمد بن ابی بکر بن ابراهیم بن ابی القاسم بن عمر بن احمد بن ابراهیم بن محمد بن عیسی بن مطیر حکمی یمنی شافعی. مشهور به ابن مطیر. رجوع به علی حکمی شود
ابن ابی بکر بن محمد بن علی بن محمد بن شداد برعی ابیاری زبیدی یمنی شافعی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی برعی شود
ابن محمد بن علی بن محمد بن علی بن عبدالله یمنی صنعانی حنبلی. مشهور به ابن شوکانی. رجوع به علی شوکانی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِیَ)
ابن ابی بکر بن خلیفۀ همدانی حسینی یمانی شافعی. مشهور به ابن ازرق و ملقب به موفق الدین و نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی ازرق شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ یَ)
ابن اسماعیل بن اسحاق بن سالم بن اسماعیل بن عبدالله بن موسی بن بلال بن عامر بن ابی موسی عبدالله بن قیس اشعری یمانی بصری. مکنی به ابوالحسن. پیشوای اشعریان. رجوع به ابوالحسن اشعری شود
ابن ابی بکر بن علی بن محمد بن ابی بکر بن عبدالله بن عمر بن عبدالرحمان بن عبدالله یمانی زبیدی شافعی. مشهور به ناشری و ملقب به موفق الدین. رجوع به علی ناشری شود
ابن محمد بن اسماعیل بن ابی بکر بن عبدالله بن عمر بن عبدالرحمان ناشری زبیدی یمانی شافعی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی ناشری شود
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ یِ مَ دَ)
یکی از مردم مدینه به عهد الحاکم بامر اﷲ اسماعیلی، ششمین خلیفۀ بنی فاطمۀ مغرب بود. و داستان او در تاریخ گزیده چنین آمده است: قاضی احمد دامغانی در کتاب ’استظهار’ آورده است که حاکم جمعی را از مصر بفرستاد و علوی مدنی را بفریفت، تا در خانه او به شب نقب میزدند تا روضۀ رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و سلم، و میخواستند که ابوبکر و عمر رضی اﷲ عنهما از روضۀ حضرت رسول بیرون آورند. در آن روزها در مدینه گردی و تاریکیی و باد و صاعقه ای عظیم پیدا شد. همه خلق بترسیدند و در توبه و انابت کوشیدند، و در حرم رسول علیه الصلاه و السلام گریختند. ساکن نمیشد. علوی مدنی این حال با حاکم مدینه بگفت. حاکم مدینه آن جماعت را بگرفت و سیاست کرد. آن هوا خوش شد. و این حال از کرامات ابوبکر و عمراست بعد چهارصد سال. (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 512). و نیز رجوع به نزهه القلوب چ دبیرسیاقی ص 14 شود
شخص نابینائی بود که به نوشتۀ تاریخ گزیده در عهد سلطان ملکشاه، وقتی احمد بن عبدالملک عطاش اسماعیلی طغیان کرد، وی در اصفهان به کمک ملاحده مردم را می ربود، و سرانجام نقشۀ اوفاش شد و به دست مردم کشته شد. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 455 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 505 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ لَیِ حَ سَ)
عبدالسلام بن عمر، مکنی به ابومحمد (متوفی در 1350 هجری قمری). او را فهرستی است. (از معجم المؤلفین ج 5 ص 229 از دلیل مؤرخ المغرب ص 367)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ کَ)
قریه ای است درراه سلطان آباد به اصفهان. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ یِ مَکْ کی)
محمدطیب بن محمدصالح بن محمد عبدالله علوی مکی. وی در مکه متولد شد و سپس به شهر ’لامو’ در مشرق افریقای انگلستان سفر کرد و آنگاه به قصد تجارت به مسقط رفت. و پس از آن به مکه بازگشت و نزد پدر خود صرف و نحو و بلاغت و ادب آموخت، بهند رفت و در شهر بمبئی به تجارت پرداخت. سپس به شهر رامفور سفر کرد و در آنجا در مدرسه عالی دولتی به تدریس پرداخت. و در همین شهر در 8 ذیقعده 1334 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- الاحاجی الحامدیه، در نحو. 2- حاشیه بر شمسیه، در منطق. 3- حاشیه بر مفصل زمخشری. 4- شرح لامیهالعرب. 5- المکالمه فی اللغه العربیه الدارجه بمکه المکرمه. (از معجم المؤلفین ج 10 ص 110 از الحج عبدالوهاب دهلوی ج 11 ص 721)
لغت نامه دهخدا